دوست من؛ این کالا خریداری ندارد!
دوست من؛ این کالا خریداری ندارد!
صندلی و راهروهای مترو خط ۳ از آزادگان به سمت میدان ولیعصر مملو از جمعیت است اما تراکم آنقدر شدید نیست که مانع از جولان دستفروشان شود؛ یکی صندل می فروخت، یکی کمربند، آن یکی کیف های چرمی جیبی و...

در میان سکوت مسافران، ناگهان صدای جوانی که از ادبیات سنجیده و کلمات مناسبی که به کار می برد، معلوم بود فردی تحصیلکرده است، توجهم را جلب کرد «آقایان و خانم های محترم؛ چند لحظه به عرض بنده توجه کنید براتون کتاب های ارزشمند آوردم، آثاری فاخر از نویسندگان و شعرای ایران زمین»…

در ادامه کتاب اطاق آبی از سهراب سپهری را در دستش گرفت و با آب و تاب در موردش توضیح می داد که این یک اثر شاهکار است و شک ندارم همه شما اهل مطالعه ادبیات و آثار ناب ایرانی هستید و…

در حین صحبتهای جوان کتابفروش که همه موجودی کتاب هایش را در ساکی کهنه و رنگ و رو رفته کف واگن مترو گذاشته بود، نگاهی به جمعیت حاضر انداختم؛ پیش خودم گفتم که این بنده خدا برای چه کسی صحبت می کند؟ یکی غرق در گوشی موبایلش بود و تند تند صفحات اینستاگرام را ورق می زد؛ دیگری با هندزفری به موسیقی گوش می داد و اصلا نمی دانست که کجاست، عده ای خواب بودند و چند نفری هم فقط به کتابفروش خیره بودند.

در همین جایجایی ۲ ایستگاه (از مهدیه تا منیریه) کاملا می شد درک کرد که چقدر مردم ما به کتاب و کتابخوانی اقبال دارند، شاید هم دارند اما آنقدر غرق در خودشان و مشکلات زندگی هستند که دیگر کتاب اولویت چندم هم نمی شود و شاید اگر آن جوان به جای کتاب کالای دیگری مثلا آدامس، لوازم موبایل یا حتی بیسکویت می فروخت، دخل پر و پیمان‌تری داشت.

خواستم با آن جوان لاغراندامِ البته خوش صحبت، همکلام شوم که به سرعت پیاده شد؛ اگر دیالوگی میان ما شکل می گرفت، در نظر داشتم هم او را تحسین کنم و هم واقعیتی را یادآور شوم که دوست خوبم! به چهره ها نگاه کن! این مردم همانطور که گفتی بسیار هم خوش ذوق و دوست دار ادبیات و فرهنگ و شعر این سرزمین هستند اما، فعلا تو کالای خوبی را برای عرضه انتخاب نکرده ای و حتی می خواستم او را به نمایشگاههای کتاب رجوع بدهم که با وجود حجم بالا و قابل تحسین خرید کتاب اما، برخی کتاب های خریداری شده از سوی ما ایرانی ها تا سالها بی آنکه خوانده شوند، در طاقچه و فایل های خانه جنبه تزئینی خواهند یافت.
اگر می شد با آن کتابفروش جوان صحبت کنم، شاید سرانه مطالعه را به او یادآور می شدم که در کشورم براساس آمار مرکز آمار و پویش تهران «سرانه مطالعه روزانه در پایتخت ۱۶ دقیقه و ۳۶ ثانیه و هفته‌ای یک‌ساعت و ۵۴ دقیقه» است هرچند برخی دیگر از آمارها سرانه مطالعه را تا ۳۰ دقیقه را هم اعلام کرده اند اما با احتساب کتاب، روزنامه و حتی دعاهای مکتوب و… چنین رقمی استخراج شده است.

البته که برای توسعه و تعالی یک جامعه، رواج فرهنگ مطالعه و دوستی با کتاب بسیار ضروری است اما مگر اندروید و IOS مجالی باقی گذاشته که شهروندان به سمت کتاب و ورق زدن صفحات واقعی و نه مجازی گام بردارند.

به قول «الی پاریزر» فعال رسانه ای که در کتاب «فیلتر حباب؛ آنچه اینترنت از شما پنهان می‌کند»، این روزها همه در میان صفحات مجازی آنقدر حیران و گرفتار شده اند که می توان گفت در نوعی «حباب فیلتر» یا Filter Bubble قرار گرفته اند و طبیعی است که در چنین شرایطی کسی به سمت کتاب نمی رود.

بله؛ دستفروش اهل علم و ادبیات خط ۳ مترو را باید به خاطر تلاشی که هم برای تامین معیشت خود و هم ترویج فرهنگ کتاب خواندن می کند، ارج نهاد اما با تاسف باید به او گفت که «دوست خوبم، اینجا نمی توانی بفروشی چون این کالا خریدار چندانی ندارد»!

(رعایت اصل اخلاق مداری: این گزارش آقای یحیی معماری از خبرگزاری ایرنا می باشد)

  • نویسنده : یحیی معماری
  • منبع خبر : ایرنا